آن شب خدا را در نگاه های خسته ات دیدم.
نگاه هایی که سرمای "دی" ماه را برایم تبدیل به تابستانی
گرم کرده بود.
نگاه هایی که دنیایم را به نبودنت هایت گره می زد.
و من تمام گیسوی سفید برف ها را روی شانه های "زمستان" بافتم.
باشد که "بهار" آغازیست برای پایان تمام نبودن هایت.
#رسول_کرمی_ذوله
های ,هایت ,هایی ,تمام ,شانه ,آغازیست ,هایی که ,نگاه هایی ,های زمستان ,زمستان بافتم ,بافتم باشد
درباره این سایت